1- هیچ خوش شانسی بیشتر از 24 ساعت دوام نمیآورد. ولی بدشانسی میتواند یک
فصل را همچون طوفان درو کند. وقتی در طول یک روز همهی اتفاقات به نفع
تیمهای مورد علاقهتان افتاده از رأس ساعت دوازده شب منتظر بدشانسی باشید.
مثلا بازیهای ساعت یازده و ربع شب، نیمه دومشان به ضررتان تمام میشود. در
این دنیای نامراد، خوش شانسی سخت به دست میآید و بدشانسی سخت از بین میرود.
2- خودتان انتخاب کنید، خوششانسی بزرگ و بدشانسی بزرگ یا خوششانسی کوچک و بدشانسی کوچک؟ همه چیز قرینه است، سوپرگل بزنید همان را هم میخورید. خرج و دخلتان با هم میخواند. ریسک کم، کارمندی و آبباریکه یا ریسک بالا، بازار آزاد و ورشکستگی؟
3- مایه دلخوشی آنجاست
که دلدار آنجاست. ممکن است به یک تناقض مهم برسید، گردنهای که همهی تراژدیهای دنیا از
آن گذر میکنند :«شما عامل بدشانسی تیمتان هستید» به این نتیجه میرسید که
هر بار که من بازی را تماشا میکنم، میبازیم و برعکس، من نباشم میبریم. پس
من نباید بازی را ببینم. یعنی از شادی باید دور باشم. شما پاداش
این ایثارتان را می گیرید، این فصل نه، فصل دیگر.
4- اگر خرافاتی هستید خانواده تان وقتهایی شما را دیدهاند که با رضایت لباسی
را دور میاندازید یا از آن طرف، دست از لباس پارهای برنمیدارید. شما تنها
نیستید. آن لباس های شانس تان را نگه دارید و لباسهای بدشانسی را از
خودتان دور کنید. پرچمی که با آن به استادیوم میروید مهم است، بعد از هر باخت عوضش کنید.
5- مراعات آدم بدشگون را نکنید. داییام هروقت میآمد خانه ما و من در حال تماشای فوتبال
بودم پیشگویی میکرد که این بازی را دو یک میبرید. هر بار هم میباختیم.
یک بار تا دهان باز کرد تمام جسارتم را جمع کردم و گفتم «دایی چیزی نگو هر
بار میگی میبریم میبازیم». دایی چیزی نگفت و تُرش کرده گوشهای نشست ولی ما
بازی را بردیم. ارزشش را داشت.
6- اسرار هویدا نکیند. به صدای درونتان گوش دهید ولی بلند نگویید. همین که جملهای با این کلمات
از دهانتان خارج شود که «یه حسی بم میگه...» سِحر از بین میرود و نتیجه
تغییر میکند. پس از خیر شادی احتمالی «گفته بودم...» بگذرید و کاملا در
اختیار تیمتان باشید.
7- بله هواشناسی مهم است. هیچکس از جهان پیچ در پیچ و ناآرام شما خبر ندارد. که چطور از بارانی که
روز شنبه میبارد ناراحت میشوید چون میدانید هفتهای که با شنبهی بارانی
شروع شود تیم شما میبازد. و چه خوب که کسی نمیداند. کسی
نباید بداند.
8- اگر مرغ تخم طلا شمایید صدایش را درنیاورید. یک بار تیمم نیمه اول دو هیچ عقب بود. با موتور خودم را به استادیوم رساندم
و نیمه دوم دو دو کردیم. چون من تا آن روز هیچ بازی نبود که به استادیوم
بروم و ببازم. از پنج سالگی تا آن روز از بیست و هشت سالگی. همان روز برای
کسی گفتم و پووووف، جادوی من تمام شد. بازی بعدی باختم. کسی نباید بداند.
9- به علائم توجه کنید. مسیر خانه تا مدرسه یا محل کار اهمیت حیاتی دارد. این که درِ خانه را که باز
میکنید اولین چیزی که میبینید نشانه چیست. مثلا اولین درختی که از زیرش
رد میشوید اگر برگی از آن بیافتد یعنی میبرید و اگر نیافتد یعنی میبازید.
اولین چراغ قرمزی که میرسید، اگر وقتی میرسید سبز باشد یعنی راحت میبرید،
اگر قرمز باشد و به محض رسیدنتان سبز شود یعنی با دردسر میبرید، اگر سبز باشد
و با رسیدنتان قرمز شود یعنی بد میبازید. باران بیاید خودش انواع و اقسام
دارد، برف همینطور، باد هم همینطور. قوانین خودتان است اختیارش را دارید.
10- خرافاتی تنهاست و قوانینش هم مختص خود اوست.
۲ نظر:
عالی! :))
یه معلم تاریخ خیلی بیخودی داشتیم دبیرستان، هرچی از ویل دورانت تا خاطرات همیلتون جردن می خوندم و می اومد خلاصه تو کلاس می گفت. دیگه سهم دندون گیری واسه دانایی من نمی موند. آدم تو نوجوونی فک می کنه فقط خودش یه چیزایی رو بلده. دیگه هی تعجب می کنه که بابا تو اینا رو از کجا می دونی؟ اینا که مال خود خودمه.
ارسال یک نظر